دوستانم یک پرنده با شکوه به من هدیه دادند

پرنده ای نادر که نمی تواند سرزنده باشد

او را با تمام قلبم دوست دارم من پذیرفتمش و درکش کردم

من به او در کف دستم دانه میدهم


پرنده ای نادر در خانه ام زندگی میکند

پرنده ای نادر با دو بال طلایی


من آزادش میکنم تا شب غمگین نباشد

و لبه پنجره به شانه هایش ضربه میزنم

با آهنگی او در برف و بوران پرواز میکند

و یک حلقه ی طلایی به یادگار از او باقی مانده


پرنده ای نادر در خانه ام زندگی میکند

پرنده ای نادر با دو بال طلایی


تو حالا کجایی و چقدر به اوج رسیدی؟

پرنده نادر، آیا کسی را هم پیدا کردی؟

دوباره در دستان غریبه ای هستی؟

یا آزادی، یا بیشتر دقت میکنی، آیا دوباره تنهایی؟


پرنده ای نادر در خانه ام زندگی میکند

پرنده ای نادر با دو بال طلایی